خاطرات این روزها
سلام عزیز خاله
مااین روزا ماشالاشیطون شدی وماشالا شیرین زبون قربونت بشم هفته ی دیگم داداشت بدنیا میاد خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دوست دارم زودتر ببینمش این روزا همش میگی دادا(داداش) فدات بشم مهربونم
راستی 23بهمن 4تا دندون درآوردی دوتا آسیاب کوچک پایین دوتام بالا
آهان راستی ماشالا چون خیلی شیطونی مامان جون یه پشتی گداشتی جلوی در ورودی که از پله ها پایین نری بیفتی ولی چند شب پیش انقدر پشت تکون دادی پشتی انداختی پایین بعد رفتی اونطرف یهو بدو بدو برگشتی تو سویشرتتو برداشتی که بدویی بری بیرون ولی دوباره درو بستیم نشد که بری قربونت بشم خودت میدونستی بیرون هوا سرده باید سویشرت بپوشی عزیزدلم این روزا خودت لباساتو میاری که بپوشم برات با هم بیرون بریم وقتیم برمیگردیم خودت لباساتو درمیاری ماشالــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا هزار ماشالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا این روزا با هم میریم گردش هرجا میرم همرام میای همه ی دوستام دوست دارن همه دعوتت میکنن خونشون مام با هم میریم کلی خوش میگذرونی اول میشینی بغلم خونه رو بادقت چک میکنی بعد بازی میکنی بعدشم که خسته میشی لباستو میاری بپوشم که بریم مامان هانیه برات بیسکویت خرید ساره جونم بهت حباب ساز داد قربونت بشم