رضا زندگیرضا زندگی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
طاها زندگیطاها زندگی، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

مغز بادوم

سال 1394 مبارک

سعادت ، سخاوت ، سربلندی ، سروری ، سلامتی ، و سرور که بهترین هفت سین زندگی است را برای شما دوستان عزیز آرزومندم . . .   میخوام هفت سین عید رو با یاد تو بچینم سبزه را با یاد روی سبزه ات سمنو به یاد شیرینی لبخندت سایه دانه به رنگ چشم هایت سرکه با یاد ترشی مهربانیت سیب با یاد تردیه گونه هایت سکه با یاد درخشش قلبت سیر با یاد تندی کلامت با همه خوبی ها و بدی هایت دوستتان دارم دوستان عزیزم این آخرین پست سال 1393 وبلاگ ماست ایشالا که برای همه ی دوستان عزیزم سال پر خیر و برکت و شادی باشه پیشاپیش نوروز همگی مبارک   سلام دوست عزیزم ومامانی مهربون پیشاپیش...
28 اسفند 1393

یک سالگی وبلاگمون مبارک

93/08/18                     _ 92/08/18 --------------------------- 01/00/00 یک سال با نی نی وبلاگ و ثبت خاطرات شیرین زندگی یک سالگی وبلاگمون مبارک ایشالا که همیشه لحطات زندگیتون شیرین و پر خاطره خوب عزیزای دلم سلام سلام صدتا سلام با هزاران بوسه امروز تصمیم گرفتم یه کوچولو مختصر توضیح بدم من همیشه واسه جشنات تو نی نی وبلاگ سرچ میکردم خیلی وقتا خاطرات وبلاگای دیگم میخوندم خیلی خوشم اومد یه شب با خودم فکر کردم آخه چرا من خاطرات عشقامو ثبت نکنم  و همین فکر باعث شد همون شب طی یک اقدام...
18 آبان 1393

خدایــــــــــــــــــا شکرت،6 محرم 93

طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب/لالا گلم، عزیز دلم، اصغرم بخواب شرمنده ام که شیر ندارم، به سینه ام/ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب خدا جون شکرت بابت تمام داده هات و نداداه هات قربون حکمتت برم خدا خدایا تمام بچه ها رو صحیح و سالم یر سایه پدر و مادراشون حفظ کن خودت مواظب عزیزای منم باش پارسال تو ظهر همچین روزی من و رضا زندگیم و مامانش و داداشش که هنوز تو شکم مامانش بود و خاله فاطمه جون (الان تو همین ساعت یه لحظه ی قشنگ تو زندگیم ثبت شد خدا دل یه نفرو شاد کرد  دل هممون  خیلی گرفته بود ولی ... خدایآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآا شکرت شکر ایشالابعدا که بزرگ شدین حتما بهتون میگم اینو گفتم همیشه یه چیزو یادم باشه)خو...
10 آبان 1393

اولین غدا خوردن طاها جون و جشن از شیر گرفتن رضا جون همزمان با میلاد حضرت معصومه(س)

    سلام به همه ی دوستان بالاخره بعد از یک ماه از خرابکاری آقا رضا سه روز پیش لب تابم درست شد دیروز 5شنبه 93/06/06 همزمان با میلاد حضرت معصومه(س) طاها جون اولین غذاش که لعاب برنج بود نوش جان کرد خاله فاطمه زحمت پختشو کشید منم تو دهنت گذاشتم قربونت بشم این روزا قام قام میکنی ذوست داری رو شکمتو بوس کنیم توام غش غش بخندی همش دوست داری باهات حرف بزنیم توام جواب بدی دوست داری با داداش رضا بازی کنی داداشم همش میاد میشینه پیشت میگه نی نی باید بیای پیشش بشینی اونم همش بوست میکنه قربونتون بشم حالا بریم سراغ داداش رضا گل پسرمون از اول آبان شروع کرد به شیرخشک خوردن و از اول مرداد دیگه شیرخشکم نمیخوره قربونش بشم اولش یکم بهانه می...
7 شهريور 1393

4ماهگیت مبارک طاها جونم

ما امشب سه تا مناسبت خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی قشنگ داریم: 4ماهگی طاها گلی 21 تیر تولد مامان گل طاها و رضا و20تیر سالگرد ازدواج خاله فاطمه جون مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه  خاله حال کردی سوپرایزمو  ...
20 تير 1393

آش نذری

سلام عزیزای دلم امروز سه شنبه 10تیر مصادف با سوم رمضان بالاخره موفق شدیم آش نذری طاها جونو درست کنیم وای که پقدر خوشمزه شده بود این آش ومادربزرگ جون برای سلامت بدنیا اومدن طاها جون نذر کرده بود وقتیم رضا گلی بدنیا اومد بازم آش نذر کرده بود دستش درد نکنه ولی عکسهای رضا الان در دسترس نیست ایشالا آش مکه رفتنتون یادم رفت عکس بگیرم این آخرین آش بود که بردین خونتون منم تند تند یه عکس گرفتم. امروز طاها جون کلی با مامانش بازی کرد و با قهقهه میخندید قربون خندت بشم مامانت با دستات ورزشت میداد خاله جونیا بمیرم مامانتون بعضی وقتها اینقدر خسته است که نشسنه خوابش میگیره تا میاد بخوابم یکی از شما دو تا وروجک بیدارش میکنید قدرشوووووووووووووووووو...
10 تير 1393

اولین عروسی

سلام عزیزای دلم جونم بکه رضا جون تا حالا دو تا عقد ونامزدی و خواستگاری در کارنامه ی درخشانش داره ولی تا حالا قسمت نشده بود عروسی بره که جمعه 6تیر 93 دو روز مونده به اول ماه مبارک رمضان با داداش جونشون تشریف بردن عروسی  در باغ تالار شب طلایی و خدارو شکر خیلی خوش گذشت بهتون رضا جون کلی بازی کردی من که از عروسی چیزی یادم نمیاد چونکه همش با رضا جون بیرون سالن بودیم تا آقا کوچولو به بازیشون برسن آخرای مراسمم آقا رضا برای احساس راحتی بیشتر لباسای راحتیشو تنش کرد و اما طاهی جون ماشالا آروم بودی و بیشتر مراسم خواب تشریف داشتین در آخر اضافه می کنم برای گرفتن همین 4 تا عکس کلی خواهش کردم از آقا رضا ...
10 تير 1393

بعد از یک ماه

سلام عزیزای دلم ببخشید ماشالا دوتاتون اینقدر وروجکین و شیطون که اجازه نمیدن بیام و پست جدید بذارم اول اینکه طاها جون اولین مسافرتشو رفت اول طاهی جون با خانواده ی ما همگی رفتیم همدان خونه ی خاله جون و دو روز بعد طاها و مامان و باباش رفتن یه مسافرت دیگه  به تهران خونه ی عمه و عموش واقوام پدری چون نمیتونستن دو تاتونو ببرن رضا جونی پیش ما موند . از اینجا بگم که روز دوشنبه93/3/12مصادف با تولد حضرت ابوالفضل ساعت 4 سفرمون شروع شد رضا جون کلی تو ماشین بازی کرد وطاها جونم که خواب بودی رضا گلی تو راه یه سگ خوشگل دید بهش گفتم به این میگن سگ،سگ میگه هاپ هاپ دیدم رضام حرف منو تکرار میکنه منم دیدم خوشش میاد گفتم گربه میگه میو میو بازم تکرار کر...
5 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مغز بادوم می باشد